اگر بخواهیم با اسناد ۲۰۳۰ به مثابه یک برنامه توسعه وارداتی مواجه شویم، با توجه به اینکه نسبت به قصد و نیت تدوینکنندگان و حامیان آن خوشبین نیستیم، به لحاظ منطقی این مواجهه باید خیلی محتاطانه و حتی با بدبینی همراه باشد؛ این نحوه برخورد عقلانیترین حالت ممکنی است که تجربه تاریخی ما و دیگر کشورها نیز درستی آن را نشان میدهد. اینکه جامعه ما چندان متوجه این موضوع نمیشود، چند علت دارد؛ یکی اینکه مجموعه اسناد توسعه پایدار عقبهای حدود چهار دهه دارد. در این مدت، متولیان امر هوشمندانه ادبیاتی مرتبط با آن را تولید کرده و در قالب کتابها و مقالات و همایشهای متعدد، وارد متون علمی کردهاند. اصطلاحات و مسائل و راهکارهای این اسناد در ذهنها رسوخ کرده است و از طریق سمنهای همکار نهادهای بینالمللی به شکل پیشروانه ترویج شده است. برای نمونه، در ایران، یک مجموعه غیردولتی طی سالهای ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۶ با حمایت سازمان ملل در قالب دورهها و کارگاههای آموزشی مفاد اسناد توسعه پایدار را در بین افراد تأثیرگذار، همچون کارشناسان نهادهای سیاستگذار، اهالی رسانه و مدیران دولتی و غیردولتی ترویج داده است.
به عبارت دیگر، مفاد اسناد ۲۰۳۰ چنان نرم وارد ادبیات علمی و ادبیات تصمیمگیری و کارشناسی ما شده است که اغلب نسبت به آنها خیلی احساس بیگانگی نمیکنیم و مفاهیم و راهحلهایش را غریب و نامأنوس نمیدانیم. در حالی که اگر با یک نگاه محتاطانه و بدبینانه به متن و فرامتن مجموعه این اسنادـ چه در دستورکار توسعه پایدار و چه سند آموزش یونسکو ناظر به هدف چهار دستور کار و چه شاخصها و اسناد تدوین شده ذیل آنـ بنگریم، ورای این ظاهر عامالمنفعه و انساندوستانه احساس میکنیم که در باطن روی مفاهیم و موضوعهایی دست گذاشته که چالشبرانگیز است.
به طور خلاصه، روح کلی حاکم بر این سند با چارچوبی که ما میخواهیم و دنبال میکنیم، شکاف و فاصله زیادی دارد. برای نمونه، در بخشهای گوناگون سند 2030، از جمله بخش آموزش، مضامین زیبا و موجهی به کار رفته و به ترویج «صلح، شهروند جهانی، پرهیز از خشونت، برابری» و مفاهیم اینچنینی پرداخته است. اگرچه این مفاهیم در ظاهر زیبا هستند، اما اگر به باطن آن نگاه کنیم، میبینیم کشورهای به اصطلاح توسعهیافته خودشان بزرگترین تولیدکننده سلاح در جهان هستند و جنگهای امروز هم از سوی اینها راه افتاده است! این کشورها همزمان با اینکه سازمان ملل را تأمین مالی میکنند، روی مفاهیمی همچون «صلح و پرهیز از خشونت» تأکید دارند! ایالات متحده که بیش از ۲۰ درصد بودجه سازمان ملل را تأمین میکند، در سالهای اخیر چند کشور منطقه غرب آسیا را اشغال نظامی کرده و در برخی جنگافروزیهای دیگر نیز به صورت غیرمستقیم دخیل است. اینجا این پرسش مطرح میشود که چطور میتوان مروج و مدعی صلح بود و در عین حال کشورهایی را مورد تجاوز قرار داد و اشغال کرد؟ به نحو مشابه میتوان درباره عبارت «شهروند جهانی» که در سند ۲۰۳۰ به کار رفته و به مثابه یکی از اهداف مورد تأکید بخش آموزش توسعه پایدار مورد توجه قرار دارد، باید پرسید شهروند کدام جهان؟ با کدام حقوق؟ و اینکه قواعد چنین جهانی را چه کسی تعیین و بازیگردانی میکند؟ گویا در این اسناد اساساً با جعل واژهها و مفاهیم مواجه هستیم.
در راهبرد سوم از هدف چهار سند توسعه پایدار با افق سال ۲۰۳۰، درباره تربیت معلم کشورهای توسعه نیافته و در حال توسعه آمده است که آنها باید در فضای بینالمللی و از سوی کشورهای توسعهیافته آموزش داده شوند. اگر بخواهیم خوشبین باشیم، باید بگوییم که میخواهند تجربیات خوب خود را به ما منتقل کنند، اما با مقدمات پیشین و واقعیات تاریخی خدماتی که آموزش و پرورش به سلطهگری کرده است، با چه منطقی «معلم» که عنصر اصلی نظام تعلیم و تربیت است، باید در فضای این چنینی تربیت شود؟ مدونان این اسناد چه هدفی را دنبال میکنند؟
وجه دیگری که باید به آن توجه کرد، کلیت این اسناد است. در پس انساد توسعه پایدار جهانبینی ویژهای نهفته است که به نگرشها و ارزشهایی تکیه دارد که با جهانبینی ما تزاحم و تعارض دارند. در مجموع، این اسناد از «دنیا» و «رفاه» به عنوان غایت توسعه پایدار زیاد میشنویم، اما از ارزشهای معنوی هم میتوان در آنها چیزی پیدا کرد؟ آیا ریشه خشونت و جنگ و بیعدالتی حاکم در جهان با راهحلهای مادیگرایانه این اسناد رفع میشود؟ روح سکولاریستی حاکم بر این سند که در بخش مقدمه آن قابل ردیابی است، چنین وضعیتی دارد. هنگامی که مجموع اهداف مرتبط با زنان و خانواده را در این اسناد مطالعه میکنید، گویا زن را به منزله «نیروی کار» میبینند؛ از این رو در شاخصههای ارزیابی مربوط به حقوق زنان هم برای برجسته کردن نقش و جایگاه اجتماعی زنان تأکیدشان بر این است که کشوری را میتوان توسعهیافتهتر دانست که زنان در مناصب و مشاغل مدیریتی سهم بیشتری را اشغال کرده باشند! گویا شاغل بودن زن به ویژه در سطوح مدیریتی فینفسه یک ارزش تلقی میشود. جا دارد که در این حالت در این باره تأمل کنیم که در این نگاه جایگاه خانواده چه خواهد شد؟
مفاد اسناد توسعه پایدار درباره به اصطلاح «اقلیتهای جنسیتی» نیز چالشی و قابل تأمل است. چرا در میان آحاد جامعه بر چنین اقشاری تمرکز دارند که برخی از اقدامات آنها خلاف طبیعت انسان است؟ به نظر میرسد، پیامد این نگاه هدف قرار گرفتن و تضعیف نهاد خانواده است. در این باره نه تنها ما، بلکه انجمنهای بینالمللی حامی خانواده نیز واکنش نشان دادهاند و گزارشهایی را به نشانه مخالفت منتشر کردهاند. ما به درستی نتوانستهایم مفاد و مضامین اسناد توسعه پایدار و لایههای پنهان آنها را معرفی کنیم. در همین حال بخشهایی از این مفاد را برجسته کردهایم که چهبسا در نسبت با کل مفاد فرعی باشند یا نگرش محدودی به این اسناد به مخاطبان بدهد. در سایه معرفی معوج این اسناد است که بخشی از جامعه سند ۲۰۳۰ را با «آموزش صریح جنسی» یا بیبندوباری جنسی یکی میداند. برخی از مفاد نسبت داده شده به این اسناد نیز درست نیست؛ در واقع ربطی به این سند ندارد، هر چند ممکن است ناهنجار یا نادرست باشد. این سند حوزههای بسیار مهمی را در بر میگیرد که چهبسا اهمیت آنها از آنچه به آن معروف شده، بیشتر باشد. حوزههای مهم دیگری مانند حقوق زنان، سلامت و بهداشت، محیط زیست و مسائل دیگری در این سند مطرح شده است؛ از این رو این سند فقط مربوط به حوزه آموزش نیست هر چند آموزش، محورِ توسعه پایدار تلقی شده است و گویی هدف 4 از آن 17 هدف، ستون این سند حساب میشود. این بحث را میپذیرم که بخشی از مسائلی که درسند 2030 به آن اشاره شده، مسائل امروز ما هم است، مانند مسائل محیط زیستی، آسیبهای اجتماعی و زیست جنسی و عدالت. نکته ظریف این است که صورتبندی ارائه شده از مسئله به وسیله سند 2030، لزوماً درست نیست. ما باید با چارچوبهای خودمان مسئله را شناسایی و صورتبندی کنیم و بعد بر اساس آن راهحل خودمان را هم داشته باشیم. برای نمونه، ما در تربیت جنسی و جنسیتی افراد جامعه کوتاهی کردهایم، در حالی که در رسالههای عملیه ما مفروض است که هر فرد مکلف باید نسبت به احکام و مسائل دینی خود، از جمله مسائل جنسی و جنسیتی آگاهی داشته باشد. نکته اینجاست که در نگاه تربیت جنسی که آنجا ترویج میشود، گویی آموزشها به جنبههای خاص و به شکل مستقیم و عمومی محدود است، در حالی که در نگاه اسلامی حتی پیش از تولد، بر اخلاق روابط زناشویی تأکید شده و توصیههای اخلاقی متعددی درباره سامان دادن به زیست جنسی و تغذیه از سنین کودکی وجود دارد. در نگاه اسلامی، لزوماً قرار نیست که تربیت جنسی به شکل فراگیر و عمومی و با صراحت و مستقیم انجام شود. این آموزشها در نگرش اسلامی، فراتر از جنبه فیزیولوژیکی و بهداشتی است و جنبههای اخلاقی، اعتقادی، تربیتی و فقهی نیز دارد.
همچنان که اشاره شد، مسئله این است که در بسیاری از موارد ما در مقابل صورتبندی مسئله مطرح شده از طریق این اسناد برخورد انفعالی داشتهایم؛ هم مسئله را پذیرفتهایم و هم ایدهها و برنامههایی که توصیه میکنند. پذیرفتن ایده و برنامه «توسعه پایدار» عمدهترین این مواجهههای انفعالی است و گاهی برنامههای ذیل آن از سوی نهادهای انقلابی و با حسن نیت به اجرا در میآيد. در نهایت میبینیم این تلاشها در راستای تحقق اهداف و شاخصهای توسعه پایدار بوده و ما را از مقصود خودمانـ پیشرفت اسلامی و ایرانیـ دور کرده است.
اسناد توسعه پایدار پیچیدگیها و بحثهای تخصصی دارد که ما به سادگی از آنها گذشتهایم. هنر این مجموعه اسناد و تدوینکنندگانش این است که مفاهیم تخصصی را به شکل زبان ساده مطرح کردهاند که گاهی از فرط سادگی از مباحث تخصصی دور میمانیم. در حالی که هر یک از بحثها، جای برگزاری نشستهای تخصصی و مطالعات جدی دارد و ممکن است در سیاستگذاریها و برنامهریزیهای ما رسوخ کرده باشد. باید به مطالعات عمیق و اساسی از جمله در استعمارشناسی رو بیاوریم. باید متذکر شوم که طراحی و پیادهسازی الگوهای پیشرفت بومی ناظر به مسائل اصلی خودمان و با مبانی اسلامی، جنبه ایجابی مقابله با اسناد وارداتی همچون اسناد توسعه پایدار است. در غیر این صورت، مخالفتها از لفظ فراتر نمیرود و خدای نکرده پیاده نظام اجرای سند ۲۰۳۰ میشویم.